فرا رسيدن عيد نوروز باستاني، يادگار نياكان نيك انديش  و آغاز سال نو را صميمانه تبريك و تهنيت عرض نموده و در پرتو الطاف بي‌كران خداوندي، سلامتي و بهروزي، طراوت و شادكامي، عزت و كاميابي را براي تمام ايرانيان از درگاه خداوند متعال و سبحان مسئلت مي‌نمايم. 

                                                                                                 كيومرث حسني   

                                                                                                  نوروز سال 1391                                                                                                                                              
(مژده که آمد بهار)

رسيد مژده که آمد بهار و سبزه دميد

وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد

صفير مرغ برآمد بط شراب کجاست

فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشيد

ز ميوه‌هاي بهشتي چه ذوق دريابد

هر آن که سيب زنخدان شاهدي نگزيد

مکن ز غصه شکايت که در طريق طلب

به راحتي نرسيد آن که زحمتي نکشيد

ز روي ساقي مه وش گلي بچين امروز

که گرد عارض بستان خط بنفشه دميد

چنان کرشمه ساقي دلم ز دست ببرد

که با کسي دگرم نيست برگ گفت و شنيد

من اين مرقع رنگين چو گل بخواهم سوخت

که پير باده فروشش به جرعه‌اي نخريد

بهار مي‌گذرد دادگسترا درياب

که رفت موسم و حافظ هنوز مي‌نچشيد

(بهار آمد)

بهار آمد بهار آمد بهار مشکبارآمد

نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد

صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روحآمد

خرامان ساقی مه رو به ایثار عقار آمد

صفا آمد صفا آمد که سنگ و ریگ روشنشد

شفا آمد شفا آمد شفای هر نزار آمد

حبیب آمد حبیب آمد به دلداریمشتاقان

طبیب آمد طبیب آمد طبیب هوشیار آمد

سماع آمد سماع آمد سماع بی صداعآمد

وصال آمد وصال آمد وصال پایدار آمد

ربیع آمد ربیع آمد ربیع بس بدیعآمد

شقایق ها و ریحان ها و لاله خوش عذار آمد

کسی آمد کسی آمد که ناکس زو کسیگردد

مهی آمد مهی آمد که دفع هر غبار آمد

دلی آمد دلی آمد که دل ها رابخنداند

میی آمد میی آمد که دفع هر خمار آمد

کفی آمد کفی آمد که دریا در ازاو یابد

شهی آمد شهی آمد که جان هر دیار آمد

کجا آمد کجا آمد کز این جا خودنرفتست او

ولیکن چشم گه آگاه و گه بی اعتبار آمد

ببندم چشم و گویم شد گشایمگویم او آمد

و او در خواب و بیداری قرین و یار غار آمد

کنون ناطق خمش گرددکنون خامش به نطق آید

رها کن حرف بشمرده که حرف بی شمارآمد


(عيد بر عاشقان مبارک باد)
عيد بر عاشقان مبارک باد
عاشقان عيدتان مبارک باد
عيد ار بوي جان ما دارد
در جهان همچو جان مبارک باد
بر تو اي ماه آسمان و زمين
تا به هفت آسمان مبارک باد
عيد آمد به کف نشان وصال
عاشقان اين نشان مبارک باد
روزه مگشاي جز به قند لبش
قند او در دهان مبارک باد
عيد بنوشت بر کنار لبش
کاين مي بي‌کران مبارک باد
عيد آمد که اي سبک روحان
رطل‌هاي گران مبارک باد
چند پنهان خوري صلاح الدين
بوسه‌هاي نهان مبارک باد
گر نصيبي به من دهي گويم
بر من و بر فلان مبارک باد

 ( بوی عیدی ، بوی توپ)

بوی عیدی ، بوی توپ
بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو
بوی یاس جا نماز ترمه مادر بزرگ
با اینا زمستونو سر می‌کنم.
با اینا خستگیمو در می‌کنم
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکه عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخورده لای کتاب
با اینا زمستونو سر می‌کنم.
با اینا خستگیمو در می‌کنم
فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه
شوق یک خیز بلند از روی بته‌های نور
برق کفش جفت شده تو گنجه‌ها
با اینا زمستونو سر می‌کنم.
با اینا خستگیمو در می‌کنم
عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس ناتموم گذاشتن جریمه های عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب
با اینا زمستونو سر می‌کنم.
با اینا خستگی‌مو در می‌کنم
بوی باغچه
بوی حوض
عطر خوب نسرین
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی هوس یه آبتنی
با اینا زمستونو سر می‌کنم.
با اینا خستگیمو در می‌کنم

(رستاخيز طبيعت)
آمد بهار خرم و آمد رسول يار
مستيم و عاشقيم و خماريم و بي قرار
اي چشم واي چراغ روان شو به سوي باغ
مگذار شاهدان چمن را در انتظار
اندر چمن زغيب غريبان رسيده اند
رو رو که قاعده است که " القادِم يُـزار"
گل از پي قدوم تو در گلشن آمده است
خار از پي لقاي تو گشته است خوش عذار
اي سرو گوش دار که سوسن به شرح تو
سرتا به سر زبان شد بر طرف جويبار
غنچه گره گره شد ولطفت گره گشاست
از تو شکفته گردد و بر تو کند نثار
گويي قيامت است که برکرد سرزخاک
پوسيدگان بهمن و دي مردگان پار
تخمي که مرده بود کنون يافت زندگي
رازي که خاک داشت کنون گشت آشکار
شاخي که ميوه داشت همي نازد از نشاط
بيخي که آن نداشت خجل گشت و شرمسار
آخر چنين شوند درختان روح نيز
پيدا شود درخت نکوشاخ بختيار
لشکر کشيده شاه بهار و بساخت برگ
اسپرگرفته ياسمن و سبزه ذوالفقار
گويند سربريم فلان را چوگندنا
آن را ببين معاينه درصنع کرد گار
آري چو در رسد مدد نصرت خدا
نمرود را بر آيد از پشه ايي دمار

(شور گل)
بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را
از آن پيغامبر خوبان پيام آورد مستان را
زبان سوسن از ساقى کرامت هاى مستان گفت
شنيد آن سرو از سوسن قيام آورد مستان را
ز اول باغ در مجلس نثار آورد آنگه نقل
چو ديد از لاله کوهى که جام آورد مستان را
ز گريه ابر نيسانى دم سرد زمستانى
چه حيلت کرد کز پرده به دام آورد مستان را
"سقاهم ربهم" خوردند و نام و ننگ گم کردند
چو آمد نامه ساقى چه نام آورد مستان را
درون مجمر دل ها سپند و عود مي سوزد
که سرماى فراق او زکام آورد مستان را
درآ در گلشن باقى برآ بر بام کان ساقى
ز پنهان خانه غيبى پيام آورد مستان را
چو خوبان حله پوشيدند درآ در باغ و پس بنگر
که ساقى هر چه دربايد تمام آورد مستان را
که جان ها را بهار آورد و ما را روى يار آورد
ببين کز جمله دولت ها کدام آورد مستان را
ز شمس الدين تبريزى به ناگه ساقى دولت
به جام خاص سلطانى مدام آورد مستان را

(نوروز آمد و گلزار بشکفت )

چو بوستان تازه گشت از باد نوروز
جهان بستد بهار عالم افروز
زآسیب صبا در جلوه شد باغ
به غارت داد بلبل خانه زاغ
هوا کرد از گل آشوب خزان دور
به مشک تر به دل شد گرد کافور
عروس غنچه را نو شد عماری
کمر بربست گل در پرده داری
بنفشه سر برآورد از لب جوی
زمین گشت از ریاحین عنبرین بوی
نسیم صبحگاه از مشک بوئی
هزاران نافه در بر داشت گویی
حریر گل ورق در خون سرشته
برات عیش بر ساقی نوشته
فلک بر عزم صحرا بارگی جست
به پشت باد سرو نازنین رست
نخست از گشت کرد آهنگ نخجیر
فرو آورد هر مرغی به یک تیر
به گلزار آمد از نخجیرگه شاد
بساط افکند زیر سرو شمشاد
که نوروز آمد و گلزار بشکفت
صبا با گل پیام عاشقان گفت

 

 

(مبارکتر شب و خرمترين روز)
مبارکتر شب و خرمترين روز
به استقبالم آمد بخت پيروز
دهلزن گو دو نوبت زن بشارت
که دوشم قدر بود امروز نوروز
مهست اين يا ملک يا آدميزاد
پري يا آفتاب عالم افروز
ندانستي که ضدان در کمينند
نکو کردي علي رغم بدآموز
مرا با دوست اي دشمن وصالست
تو را گر دل نخواهد ديده بردوز
شبان دانم که از درد جدايي
نياسودم ز فرياد جهان سوز
گر آن شب‌هاي باوحشت نمي‌بود
نمي‌دانست سعدي قدر اين روز

برآمد باد صبح و بوي نوروز
برآمد باد صبح و بوي نوروز
به کام دوستان و بخت پيروز
مبارک بادت اين سال و همه سال
همايون بادت اين روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش ميفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را ديده بردوز
بهاري خرمست اي گل کجايي
که بيني بلبلان را ناله و سوز
جهان بي ما بسي بودست و باشد
برادر جز نکونامي ميندوز
نکويي کن که دولت بيني از بخت
مبر فرمان بدگوي بدآموز
منه دل بر سراي عمر سعدي
که بر گنبد نخواهد ماند اين گوز
دريغا عيش اگر مرگش نبودي
دريغ آهو اگر بگذاشتي يوز

برخيز که مي‌رود زمستان
برخيز که مي‌رود زمستان
بگشاي در سراي بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وين پرده بگوي تا به يک بار
زحمت ببرد ز پيش ايوان
برخيز که باد صبح نوروز
در باغچه مي‌کند گل افشان
خاموشي بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان
آواز دهل نهان نماند
در زير گليم و عشق پنهان
بوي گل بامداد نوروز
و آواز خوش هزاردستان
بس جامه فروختست و دستار
بس خانه که سوختست و دکان
ما را سر دوست بر کنارست
آنک سر دشمنان و سندان
چشمي که به دوست برکند دوست
بر هم ننهد ز تيرباران
سعدي چو به ميوه مي‌رسد دست
سهلست جفاي بوستانبان  

(نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی)

 

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی

که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش

که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی

وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی

در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است

حیف باشد که ز کار همه غافل باشی

نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف

گر شب و روز در این قصه مشکل باشی

گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست

رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی

حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد

صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی

 
(مژده که آمد بهار)

رسيد مژده که آمد بهار و سبزه دميد

وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد

صفير مرغ برآمد بط شراب کجاستو.

فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشيد

ز ميوه‌هاي بهشتي چه ذوق دريابد

هر آن که سيب زنخدان شاهدي نگزيد

مکن ز غصه شکايت که در طريق طلب

به راحتي نرسيد آن که زحمتي نکشيد

ز روي ساقي مه وش گلي بچين امروز

که گرد عارض بستان خط بنفشه دميد

چنان کرشمه ساقي دلم ز دست ببرد

که با کسي دگرم نيست برگ گفت و شنيد

من اين مرقع رنگين چو گل بخواهم سوخت

که پير باده فروشش به جرعه‌اي نخريد

بهار مي‌گذرد دادگسترا درياب

که رفت موسم و حافظ هنوز مي‌نچشيد


موضوعات مرتبط: شعر

تاريخ : یکشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۰ | 20:15 | نویسنده : کیومرث حسنی |
.: Weblog Themes By Bia2skin :.